ماه گذشته، در کمال تعجب، فیلمی از گای ریچی به نام Operation Fortune: Ruse de guerre را به عنوان یک استثنای هیجان انگیز از قانون ریچی “سبک بیش از ماده، بیشتر از کیک” به نمایش گذاشتم. -عظمت هیجان انگیز فیلم بمباران شد و منتقدان بیشتری با من مخالفت کردند. اما من بر ارزیابی خود از عملیات فورچون به عنوان یک شیرین کاری جاسوسی اهریمنی و سرگرم کننده ایستاده ام. با این حال، اگر بخواهید در مورد استثناهای قاعده صحبت کنید، این فیلم هیچ ارتباطی با فیلم جدید گای ریچی به نام (منتظر آن باشید) گای ریچی The Covenant ندارد.
گفته می شود نام ریچی به این عنوان اضافه شده است زیرا قبلاً فیلمی به نام The Covenant وجود دارد. اما این به نظر دلیلی بسیار ناچیز برای تبدیل ناگهانی ریچی به یک افسانه خیمه شب بازی است و در واقع دلیل بهتری وجود دارد. بر خلاف همه شانس ها، او به عنوان یکی از بهترین کارگردانان ظاهر شده است. «پیمان» یکی دیگر از کاپهای دنیای اموات ریچی نیست. این یک درام جنگی افغانستان است، و اگر میپرسید که آیا او یک فیلم رزمی به سبک ریچی ساخته است (خشونت جاز، دیالوگهای کمیک استریپ سریع، قطرههای سوزن)، پاسخ منفی است. او آب نبات عجیب و غریب خود را به حالت تعلیق درآورده است. The Covenant چیز جدیدی را نشان می دهد: ریچی، کلاسیک معاصر. ما یک فیلمساز متولد شده را می بینیم.
The Covenant یک درام فوق العاده ساخته شده است. ریچی صحنههای مبارزه را با زمانبندی تیز و صدای زیاد مسلسلهای وجودی و قاببندی هنرمندانهای که بیننده را درست در میانه اکشن قرار میدهد، بدون تقلب در ژانر فیلم که بهطور خودکار قهرمانان را وادار به لگد زدن میکند، کارگردانی میکند. جنگ ظالمانه تر از این است، و مانند هر فیلم جنگی خوب، The Covenant به تصادفی ترسناک نبرد وفادار می ماند. اما جنبهای از فیلم که با توجه به حرفهی ریچی بیشتر باعث ایجاد ابروها میشود، انسانیت عمیقی است که داستان را متحرک میکند. این یک فیلم جنگی پر از قهرمانی اما پر از یاس است.
که احتمالاً فیلم را به شدت می فروشد. منظورم این است که چند نفر می خواهند درام جدی در مورد جنگ افغانستان در سال 2023 ببینند؟ حدس من این است: به ندرت. اما برای کسانی که به دنبال آن هستند، می توانم به شما بگویم که The Covenant یک تجربه زیبا و تکان دهنده است.
داستان دو مرد است که یکدیگر را نجات می دهند. فرمانده ارتش ایالات متحده، گروهبان جان کینلی (جیک جیلنهال) یک فرمانده جوخه است که منصف است اما بیش از کمی خلق و خو. احمد (دار سلیم) یک مکانیک افغان است که جدیدترین مترجم قطار می شود (در صحنه ابتدایی می بینیم مترجم قبلی او منفجر می شود). احمد زمانی با طالبان متحد بود، اما پس از کشتن پسرش، علیه آنها روی آورد. او برای آمریکایی ها کار می کند زیرا می خواهد از جنگ خارج شود و از کشورش خارج شود. ایالات متحده به مترجمان افغان خود قول ویزا داده است. این آخرین بازی احمد است – برای بردن حق رفتن به ایالات متحده. اما روند تایید ویزا یک کابوس بوروکراتیک است و تا آن زمان بین دو کشور در نوسان است. در حالی که آمریکاییها خانه به خانه به دنبال سرنخهایی میگردند که طالبان بمبهای دست ساز را از کجا میسازند، احمد فقط کلمات را ترجمه نمیکند – او احساسات، آنچه مردم بین خطوط میگویند را تفسیر میکند. انگیزه انجام این کار گاهی اوقات می تواند او را بر موقعیتی مسلط کند، و کینلی به خصوص آن را دوست ندارد.
میثاق که در مارس 2018 اتفاق میافتد، در حالی که تعامل 20 ساله آمریکا در افغانستان به خانه خود نزدیک میشود، جایی است که ناامیدی در آن ظاهر میشود. ریچی، مانند راد لوری در فیلم فاجعهبارش The Outpost (2020)، این درام کمیاب را کارگردانی کرده است که نگاهی صادقانه به آنچه ایالات متحده در افغانستان انجام داده است – و نتوانسته است – داشته باشد. اسطورهای وجود دارد که به روزهای بلافاصله پس از یازده سپتامبر برمیگردد و به گستاخی فاجعهبار دولت بوش در این باور که میتواند با آغاز جنگ در عراق به بهانههای آشکارا دروغین مبنی بر اینکه افغانستان جنگ “خوب” است و عراق، از بین برود. جنگ “بد” بود. من مطمئناً معتقدم که عراق یک جنگ فاجعه بار بد بود. و من معتقدم که دلایل ما برای رفتن به افغانستان در 7 اکتبر 2001 واقعی و موجه بود. ما سعی کردیم القاعده را سرکوب کنیم و اسامه بن لادن را بکشیم.
اما زمانی که بن لادن فرار کرد، که در همان اوایل انجام شد، و مشخص شد که اردوگاههای آموزشی القاعده را میتوان در هر جایی راهاندازی کرد، سؤالی که بر سر افغانستان وجود داشت – کسی که نمیخواست بپرسد – همان سوالی بود که بر فراز عراق بود و یکی که به ویتنام ضربه زد اونجا دقیقا چیکار کردیم؟ ما چی بودیم کامل? ما نتوانستیم مردم ویتنام جنوبی را از کمونیسم “نجات” دهیم، مأموریتی که همیشه محکوم به شکست بود. در افغانستان، ماموریت این بود: بیایید کشور را از ظلم طالبان نجات دهیم. یک هدف غیرقابل انکار، اما آنچه زودتر آشکار شد، می توانم بگویم که طالبان شکست ناپذیر بودند. تنها مشقت روزانه برای عقب راندن آنها و ایجاد یک بن بست دائمی وجود داشت. بنابراین ما 20 سال آنجا بودیم و اگر طعمه را نمی بریدیم شاید 20 سال دیگر آنجا بودیم.
هیچ کدام از اینها نباید به عنوان انتقاد از سربازان ما تلقی شود که با شجاعت مثال زدنی عمل کردند. اما آگاهی از این که جنگ در افغانستان، مانند ویتنام، یک جنگ صلیبی از دست رفته بود، چیزی است که در The Covenant وجود دارد. در یک نقطه، شخصیتی طالبان را با یک جانور سر هیدرا مقایسه میکند، و اینگونه است که آنها در فیلم ظاهر میشوند، با وانتهای خود با سرعت بالا میروند، روسریهای خود را بر سر دارند و با مسلسلهای پیشرفتهشان شلیک میکنند. با قدرت خلع سلاح آنها بی امان هستند، آنها بی رحم هستند، و آنها بی پایان قابل تعویض هستند. تو فقط بیای این امر آمریکایی ها را در موقعیتی قرار می دهد که بتوانند در جنگی مانند شن روان بجنگند.
در قسمت اول The Covenant، کینلی و افرادش با به دست آوردن اطلاعاتی که به دنبال آن هستند، سوار می شوند تا یک کارخانه انفجار بمب های دست ساز طالبان را در فاصله 100 کلیک (به فاصله کیلومترها) از بین ببرند. سفر خائنانه است. آنها برای سوار شدن به یک کمین تنظیم شده بودند، چیزی که احمد آشکار می کند زیرا می تواند آن را حس کند. (اینکه او دقیقاً بعد از شمشیربازی “آن مرد” اینجاست، تا حد زیادی احترام کینلی را جلب می کند.) در نهایت آنها به معدن می رسند که با یک پل صنعتی ساخته شده است که در آن طالبان در حال ساخت مواد منفجره هستند. آمریکایی ها بمب می سازند تا همه چیز را منفجر کنند. اما این فیلم قبلاً اشاره می کند که این یک پیروزی پیرییک خواهد بود. طالبان به سادگی کارخانه موقت خود را به جای دیگری منتقل خواهند کرد. و آنها در تعقیب نیروهای آمریکایی هستند که آنها را در خدمه های مختلف خود محاصره می کنند.
کینلی و احمد با هم فرار می کنند. فقط شما دو نفر هستید وسط این سرزمین غبارآلود و صخره ای. آنها کیلومترها دورتر از کمپ اصلی ایالات متحده هستند و توسط دشمن که فکر می کند احمد یک خائن است، شکار می شوند. بهطور خلاصه، به نظر میرسد که در موقعیت اقیانوس آرام، یک سرکش/جهنم است – رادار شما ممکن است برای پیوند بین فرهنگی بیش از حد سینمایی در طول جنگ آماده باشد. اما اینجاست که صحنهپردازی ریچی مطرح میشود. گیرا و معتبر است و هرگز احساساتی نیست. این در مورد زنده ماندن لحظه به لحظه است. کینلی به شدت مجروح شده و هوشیاری خود را از دست می دهد، و این به احمد بستگی دارد که او را با یک کامیون به اطراف بکشاند، که تبدیل به یک هدف می شود، بنابراین او کامیون را رها می کند و به استفاده از چرخ دستی برمی گردد.
دار سلیم، بازیگر دانمارکی عراقی الاصل که نقش احمد را بازی می کند، بازی فوق العاده ای ارائه می دهد. او یکی از آن بازیگرانی است که می تواند با یک نگاه یا نیم لبخند جهان رصد را به او منتقل کند و این منبع قدرت کاریزماتیک احمد است. او یک مرد مستقیم است، اما کسی که همیشه بیشتر از آنچه اجازه می دهد می داند. سلیم شبیه وین دیزل است و سرسختی دارد که به پدر باهوش تر دیزل اشاره می کند (اگرچه این بازیگر در واقع 10 سال از دیزل کوچکتر است). او مانند وین دیزل است که توسط بن کینگزلی با هوشیاری کاشته شده است. احمد یک آس با مسلسل است، اما از آنجا که او بسیار باهوش است، معلوم می شود که یک سرباز غریزی است. تماشای او در حال شیطنت بر طالبان بسیار پرتنش و رضایت بخش است. و او و جیلنهال یک ارتباط بسیار کند را به راه انداختند. کیفیت پرسشبرانگیز جیلنهال، که میتواند در برخی فیلمها کمی مرا دیوانه کند، در اینجا کاملاً کار میکند. او کینلی را به سربازی تبدیل میکند که خودش را برنامهریزی کرده است، و تنها زمانی که متوجه میشود چگونه نجات یافته، تغییر میکند.
کینلی به ایالات متحده بازگردانده می شود، سفر او به پایان رسیده است، اما در آنجا متوجه می شود که در جهنم است. احمد که همسر (فریبا شیخان) و یک فرزند دارد مخفی شده است. ارتش ایالات متحده بیش از آن در بوروکراسی فاسد خود غرق شده است که نمی تواند کاری برای او انجام دهد. و کینلی تشخیص می دهد که این یک وقاحت است. کینلی با همسرش (امیلی میچم) و بچههایش نمیتواند با خودش زندگی کند. فقط یک چیز به او اجازه میدهد تا همان کاری را انجام دهد که یک سرباز انجام میدهد. او برای نجات رفیقش به جنگ برمی گردد.
این ممکن است باعث شود The Covenant شبیه نسخهای از Rambo و Midnight Express باشد، اما یک وفاداری بیش از حد انسانی در فیلم وجود دارد. به عنوان یک تریلر نجات، هیجان انگیز و واقعی است. چیزی که به فیلم قدرت می بخشد، روشی است که اوج نهایی آن از یک استعاره ارگانیک برای دیدگاه ناقص حضور ایالات متحده در افغانستان رشد می کند. ما با بهترین نیت آمدیم، اما آنقدر در باتلاق گم شدیم که نتوانستیم به قول خود به مردم افغانستان عمل کنیم. و بنابراین ما او را سرگردان کردیم. گای ریچی در The Covenant داستان دو مرد را روایت میکند، اما او واقعاً یک حس بسته شدن به این جنگ را که هرگز موفق نشد به ارمغان میآورد. او از قدرت فیلمها برای برانگیختن قلبی استفاده میکند که رفتار ما را هدایت میکرد و تحمل از دست دادن ما را بسیار سخت کرد.